قهوه

ساخت وبلاگ

امکانات وب

با دست زد تو سر خودش و گفت _وای خاک تو گورم... ابروم رفت ... دیدی چی شد؟ حتما با خودش میگه این دختره تو عمرش طیاره سوار نشده ... داشتم از خنده مترکیدم .. عاشق همین خل بازیاش بودم . دوقلوهای هم سان بودیم اما از لحاظ اخلاقی شباهتی به هم نداشتیم ... نیوشا همیشه سعی میکرد یخ اخلاق خشک و جدی منو با لودگی و مسخره بازی اب کنه .. و موفق هم میشد ... نیوشا _میگم ولی این ارتش افغانستان یه حسنی داره ها بگو چی؟ _چی؟ نیوشا_ دمشون گرم از چادرو چاغچول خبری نیست ... جون خودت فکر کردم زنای ارتشی شون هم مثل زنای عادیشون علاوه بر چادری که ما داریم روبنده هم میزنن اما انگار ازاد تر از ما هستن .. اونیفرمشون مثل مال مرداست .. اگه این مقنعه هم بیخیال میشدن دیگه عالی بود ... میشدیم عینهو این خارجکیا ..... _دیگه چی ؟ امر دیگه ای نداری؟ نیوشا_نه ..فقط میخواستم از تمامی ژنرالا و ارتشیای افغانستان به خصوص ژنرال .... ااا ژنرال ...چی بود اسم ضعفه ای که قراره بریم زیر دستش ؟ _ژنرال خاتول محمد زای، نیوشا_اها ن بخصوص خاتون جون که ما رو دعوت کردند که در رکابشون در جبهه های نبرد حق علیه باطل طالبان خودی نشون بدیم کمال تشکر رو دارم ...و _بس دیگه .. نیوشا_نه جون من بزار ببینمش حسابی از خجالتش در میام ... _بدبخت جلوش لودگی در نیاریا .. مگن خیلی زن خشنیه ..همه ازش میترسن .. نیوشا_ضیفه کی باشه .. دعوتش میکنم به دوئل روشو کم میکنم ... _نیوشا بهت گفته باشما ..خر بازی درنیاریا .. اینجا دیگه ایران نیست .. کسی بابامونو نمیشناسه که به حرمتش مسخره بازیای تو رو ببخشه ها ... بادی به غبغب انداخت و فیگور خنده داری گرفت و گفت _ قربونت برم... عزتمونو نیار پایین دیگه ... همه از ترس این هیکل و عضله جرئت جیک زدن ندارند نه اسم و رسم پاپامون ... از قیافه ای که به خودش گرفته بود خندم گرفت... نیوشا_هر هرهر .. رو اب بخندی ..مگه دروغ میگم؟ نگاهی به هیکل خوشتراشش کردمو گفتم _نه ...اما فکر کنم بیشتر از اونکه ازین هیکل بترسن واسش غشو ضعف میرن ... نیوشا نیشخند گنده ای زد و گفت _قربونت برم خواهر .. نظر لطفته .. خودمم همین فکر و میکردم... ایشالله اگه از این ماموریت خلاص شدیم میخوام برم تو کار شولباس .. حیف این اندامه حرووم بشه اخه.. _خوبه خوبه ...رو که نیست سنگه پای قزوینه .. چه خودشو تحویل گرفت .. نیوشا_دیوونه من اگه از خودم تعریف میکنم در واقع دارم تورم تحویل میگیرم دیگه ..انگار یادت رفته هم سلولی منی ...جدی حیف این اندام نیست .. بیا بریم مانکن شیم ..بخدا هم پولش خوبه ..هم معروف میشیم .. _دیگه چی .. میخوای بابا سر از تنمون جدا کنه .. تو که میدونی چقدر از این چیزا بدش میاد .. نیوشا_ د همین کاراشه که منو عقده ای کرده ....من و تو رو آواره افغانستان کرده ... .. تو رو خدا به این سن رسیدیم و نذاشت یه بار دامن چین چینی از اون گل درشتای مامانی بپوشیم .. به دلم موند یه بار از این چیزا بپوشم و واسه خودم بخونم
قهوه...
ما را در سایت قهوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amir 30namaaa12259 بازدید : 101 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:24